کد مطلب:162537
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:126
حبیب چایچیان
حسان
شكسته سرو و گل افتاده، باغبان خاموش
چه شد مگر كه شد این باغ و گلستان خموش؟
امیر و قافله سالار كاروان خفته
سكوت مرگ و زمین مات و آسمان خاموش
نه بانگ گریه ی طفلی، نه ناله ی جرسی
نه بانگ چاوش و افتاده رهروان خاموش
چو گلشنی كه خزان گشته جمله گلهایش
شكسته سرو و گل افسرده، بلبلان خاموش
كنار آب فراتند و من عجب دارم
ز تشنگی شده مرغان نغمه خوان خاموش
فتاده اند غریبانه هر یك از طرفی
هزار گفته به لب مانده و زبان خاموش [1] .
[1] منتخب از كتاب گلهاي پرپر، تهران، 1364.